مهسا امینی دختر ۲۲ساله سقزی به واسطه «مرگ ارشادی» و البته به دلایلی مبهم چند روزی است که دیگر در میان ما نیست و روی در نقاب خاک کشیده است. هر چند نمی‌توانیم خاطر را از حزن و اندوه مرگ ابهام‌آلوداش تسلی دهیم. با این همه، مساله مرگ او موجب اعتراضات عمومی شده است. باید دید که این اعتراضات از چه جنسی است و چه اهدافی را تعقیب می‌کند؟ با استناد به مجموعه‌ای از قرائن و شواهد این اعتراضات را باید در دو سویه و دو لایه نگریست و ارزیابی کرد.
سویه اول تلاشی سازمان‌یافته از سوی زنان و شاید هم مردان ناراضی و مخالف جامعه در اجرای حجاب اجباری است و این همان مساله‌ای است که برای حاکمیت یکی از اصول و آرمان‌ها است و نظام نه تنها به هیچ عنوان قصد عقب‌نشینی از چنین اصل و آرمانی را ندارد، بلکه برای صیانت و اجرای کامل آن گشت ارشاد را در جهت برخورد با بدحجابی و نافرمانی زنان و دختران استقرار و سازماندهی کرده است. به این ترتیب هدف این جنس از اعتراضات تلاشی برای لغو لایحه حجاب اجباری است. در این ارتباط ادله و محاجات مخالفان حجاب اجباری این است که چرا گشت ارشاد و یا همان ایده «امر‌به‌معروف و نهی از منکر» حاکمیت منحصر به تعقیب و دستگیری و محتملا مرگ دختران، زنان و بانوان کشور در نمایان شدن غیرعامدانه تار مویی شده، در صورتی که چنین ارشادی متوجه محتکران، اختلاسگران، پولشویان نمی‌شود و چنین ارشادی فقط متوجه بدحجابی یا بی‌حجابی دختران، زنان و بانوان است و از همه مهم‌تر چگونه است که چنین ارشادی با پوشش نامناسب همان دختران، زنان و بانوان در ورود به ورزشگاه‌ها که البته حق آنان است کاری ندارد، اما فقط می‌تواند یقه مهسا امینی را بگیرد و موجب مرگش شود. در بعد دیگر، ادله مخالفان این است که ایده حاکمیت بابت در انداختن اجرای طرح حجاب و عفاف لنگ می‌زند و ناتوان از اجرای دقیق آن است و حتی در پاره‌ای موارد تبعیض‌آمیز رفتار می‌کند. با این همه راه و چاره‌ای جز مخالفت و مقاومت از سوی مخالفان و ناراضیان نمی‌ماند. اما در این میان مهم نه مقاومت مخالفان بلکه اصرار حاکمیت به اجرای لایحه حجاب اجباری است. بنابراین اگر هم این سویه از اعتراضات تداوم داشته باشد، بعید است که با توجه به ضرورت حجاب اجباری از یک سو و آستانه پایین مدارا، مخالفان بتوانند راه به جایی ببرند و حرفشان را به کرسی بنشانند. حال آنکه مرگ مهسا امینی و شاید مرگ محتمل مهساهای دیگر در آینده، مهم‌ترین گواه و دلیلی بر این ادعاست.
اما سویه دوم این اعتراضات، مهم‌تر و جدی‌تر از سویه اول اعتراضات است و شاید معترضان به واسطه «مرگ ارشادی» مهسا مطالباتی فراتر از لغو حجاب اجباری را جست‌وجو می‌کنند. در واقع افکار عمومی منتظر هر رخدادی است تا آن را دستمایه اعتراض و در نتیجه بهانه‌ای برای نمایش بحران سیاسی و همچنین تعقیب منویات سیاسی دیگر کند. در واقع مرگ مهسا در شرایط حاضر علت قریب این اعتراضات نیست، بلکه علت بعید است و می‌توان گفت که این اعتراضات «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». به این ترتیب علت قریب و داینامیک واقعی این اعتراضات لاجرم همان ناکارآمدی و انباشت نارضایتی جامعه و افکار عمومی است که موجب شکاف‌های متراکمی شده است. این سویه از اعتراضات در ناآرامی‌های گذشته و مشخصا از ناآرامی‌های سال ۱۳۹۶ شروع شده و تا‌کنون جهت‌دار، متنوع در قالب خیزش‌ها و ناآرامی‌های طبقاتی دیده و مشاهده شده است. این سویه از اعتراضات بیشتر متوجه شیوه بد حکمرانی است و به چرخه معیوب و غیرطبیعی گردش نخبگان، اعتراض به تبعیض ویرانگر، اعتراض به عدم شفافیت و قانون‌گریزی، اعتراض به فقدان شایسته‌سالاری، اعتراض به استقرار سازوکارهای ذی‌حقان محروم و بی‌حقان غاصب، اعتراض به اقتصاد فشل و نفتی، ارتش ذخیره بیکاران، اعتراض به محرومیت نسبی، اعتراض به دولت پادگانی، اعتراض به شیوه انتخابات، اعتراض به قدرت‌گرایی، اعتراض به نفع‌طلبی، اعتراض به فسادپذیری، اعتراض به روحیه و خصلت خودکامگی برخی بازیگران سیاسی، اعتراض به روحیه چاکرمنشی و بله‌‌قربان و تملق‌گویی، اعتراض به سلطه‌پذیری، اعتراض به تسلیم‌طلبی، اعتراض به همرنگ جماعت شدن، اعتراض به فضای ارعاب و خودسانسوری، اعتراض به امنیتی کردن جامعه، اعتراض به محرومیت به جای لیاقت، اعتراض به فرار نخبگان و مغز‌ها، اعتراض به ضعف وجدان ملی، اعتراض به ناجی‌پروری، اعتراض به کیش شخصیت، اعتراض به فاصله طبقاتی، اعتراض به ضعیف‌کشی، اعتراض به فساد سیستماتیک، اعتراض به روسپی‌گری در عرصه علم، اعتراض به رانت و ویژه‌خواری، اعتراض به گسترش رانت‌بازی و پرورش در فضا‌های گلخانه‌ای، اعتراض به رفتار میلی نه رفتار ملی صدا و سیما، اعتراض به رابطه‌گرایی …
… به جای ضابطه‌گرایی، اعتراض به عدم شفافیت و قانونگرایی، اعتراض به اختلاس، ارتشاء و پولشویی، اعتراض به زمین‌خواری، ساحل‌خواری و در حال حاضر نیز کوه‌خواری، اعتراض به یک سیاست خارجی ماجراجویانه و مبتنی بر هولیگانیسم، اعتراض به حضور روسیه بر سفره منفعت ایرانیان، اعتراض به گستاخی‌ها و هتاکی‌های سفیر پیاده روسیه در تهران، اعتراض به فقر و گرانی و گرسنگی، اعتراض به بحران‌های زیست‌محیطی نظیر: بحران ریزگرد‌ها، آلودگی شهر‌ها، کم‌آبی، بی‌آبی و خشکیده شدن دریاچه ارومیه و شاید هم خشکیده شدن دوباره زاینده‌رود، اعتراض به توهم تر سالی، اعتراض به توهم خودحق‌پنداری و توهم خودمردم‌پنداری برخی مقامات، اعتراض به فیلترینگ، اعتراض به فقدان آزادی بیان و آزادی پس از بیان، اعتراض به جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات، اعتراض به اختلالات و محدود کردن پهنای باند اینترنتی، اعتراض به دروغگویی و ریاکاری، اعتراض به گفتار و امیددرمانی، اعتراض به عصبیت و خشونت بی‌بازپرس برخی مسوولان، اعتراض به رفتار غیرمتعارف با زندانیان، اعتراض به تهی ساختن ماهیت علم و جذب فله‌ای دانشجو در مقطع دکتری و اعتراض به ماهیت آمفوتری و جاه‌طلبانه برخی رجل سیاسی است.پس باید بپذیریم که واقعیات جاری امروز ما با آن آرمان‌های وعده داده شده اوایل انقلاب فرسنگ‌ها فاصله دارد. چنین شرایطی ساخته و پرداخته مسوولان عافیت‌طلب و مسوولیت‌گریز است و نیازی هم نیست که جهت توجیه ضعف‌ها و تحلیل ساده مسائل و ایجاد نفرت روانی از مخالفان، همچنان در پناه گرفتن در زیر چتر توهم توطئه و فرضیه‌های نخ‌نما و پوسیده دایی‌جان ناپلئونی شرایط حاضر را ساخته و پرداخته و همچنین نتیجه نقشه و دسیسه موهوم نظام سلطه و استکبار و از همه مهمتر از آبشخوری چون تایمز لندن بدانیم و مهسا را نام رمز جدیدی از سوی براندازان و تجزیه‌طلبان برای عناد با نظام بدانیم. بدین ترتیب همه معترضان را نیز نمی‌توان اغتشاشگر و مزدوران غرب دانست. اعتراضات جاری در زیر پوست شهر محک و ترازوی مطمئنی برای شناسایی واقعی مقصران است و نیک مشخص می‌کند که این شرایط ساخته و پرداخته چه کسانی است و همین ترازو و محک به مصداق (گرحکم بود که مست گیرند) همه مسوولان از ریز و درشت را مقصر و مسبب واقعی وضع موجود می‌داند و با توجه به نقش غیرقابل انکار این مسوولان در ایجاد این مصائب از آنان پاسخ می‌خواهد. برای خاموشی این اعتراضات نه نیاز به خشونت و گلوله است و نه نیاز به برخورد قهری. به نظر می‌رسد که وقت تجدیدنظر برای بازسازی و ترمیم نظام فرا رسیده است و کشور برای رسیدن به ثبات، سامان سیاسی و شرایط طبیعی نیاز به پوست‌اندازی دارد.